لن ترانی

ساخت وبلاگ

با سلام و درود بسیار به فرد فرد عزیزانم . آرزو دارم همواره سلامت و موفق و شاد باشید.

ضمن مطالعه به مورد جالبی رسیدم که به حضورتان تقدیم میدارم .

امیدوارم مورد توجه شماهم قرار بگیرد.

منتظر نظرات شما عزیزان بزرگوارم هستم.

عاشقانه ای که یک سوی آن پیامبر وسوی دیگر خداوند است، وآن ماجرای ظریفی است که در وعده گاه طور اتفاق افتاد وخداوند با عاشق سینه چاک خود حضرت موسی در خلوتی گفتگو کرد. تمناهای بی حد موسی برای دیدار خداوند که خداوند با" لن ترانی " حجت را به عاشق تمام می کند که تو هرگز مرا نخواهی دید و اما این معشوق بالا نشین هیچ گاه کلام خود را از عاشق زار خود دریغ نمی دارد.آنجا که از موسی می پرسد موسی این چیست در دستان تو؟ وموسی با شوق جواب میدهد : این چوبدستی من است ، با آن گوسفندانم را می چرانم، برگ درختان را برایشان می ریزم، به آن تکیه می کنم و.....کدام عاشق است که دوست نداشته باشد با معشوق خود مدتها در خلوت ، گفتگوی عاشقانه داشته باشد؟ مگر موسی نمی توانست یک کلام بگوید : " عصا" .اما دلیل این اطاله کلام ، چیزی نیست جز همان حس عاشقانه که در روح هر عاشقی هست برای هم نشینی طولانی با معشوق خود.وبنازم چنین معشوقی را که فرصت چنین خلوت عاشقانه ای را به موسی میدهد! مگر خداوند نمی دانست در دستان موسی چیست؟ این پرسیدن ، همان فرصت عاشقانه ای بود که خداوند به موسی بخشید. این زیباترین داستان عاشقانه است که خداوند از خود به یادگار گذاشته است. شيخ اجل سعدي مي گويد :

چو رسي به طور سينا ارني مگو و بگذر

که نيرزداين تمنا به جواب لن تراني

در جواب سعدي شاعري ( احتمالا حافظ ) مي گويد :

چو رسي به طور سينا ارني بگو و مگذر

نوصداي دوست بشنو نه جواب لن تراني

و در جواب اين دو ، شاعر ديگري ( احتمالا مولانا ) مي گويد

: "ارنی" کسی بگوید که تو را ندیده باشد

تو که با منی همیشه چه ترا چه لن ترانی

علامه طباطبایی فرموده:

سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی

" ارنی " نگفته گفتی دو هزار " لن ترانی"

حالا چند نمونه دیگه از این اشعار :

1 )عطار نیشابوری:

گویم «ارنی» و زار گریم

ترسم ز جواب «لن ترانی»

2) مولوی:

به فلک برآ ، چو عیسی ارنی بگو چو موسی

که خدا تو را نگوید که خموش لن ترانی

3 ) شاعر ناشناس :

چو هزار لن ترانی برسد ز آسمان ها

تو بگو و باز بشنو ارنی و لن ترانی

4)شاعر ناشناس :

چو رسی به کوه سینا , ارنی بگو و مگذر

که خوش است از او جوابی چه تری چه لن ترانی

توضیح :

سوره اعراف آیه 143..... و چون موسى به وعده گاه آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد : پروردگارا خود را به من بنماى تا تو را تماشا کنم . معشوق فرمود هرگز مرا نخواهى ديد ؛ ليكن به كوه نگاه کن پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به زودى مرا خواهى ديد . پس چون پروردگارش به كوه جلوه نمود آن را متلاشی ساخت و موسى مدهوش بر زمين افتاد و چون به خود آمد گفت تو منزهى به درگاهت توبه كردم و....

وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ

143)اعراف:

* ارنی: خودت را به من نشان بده

* لن ترانی: هرگز مرا نخواهى ديد

باتشکر از توجه شما

در پناه پروردگار یکتا

قربان شما

+ نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم دی ۱۴۰۲ ساعت ۳:۲۶ ب.ظ توسط م.انصاری کلیبری  | 

ادبیات و موسیقی و هنر...
ما را در سایت ادبیات و موسیقی و هنر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5m-a-kaleybarib بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1402 ساعت: 18:31